شهرخدا

خدایا کمکمان کن که در این ماه رمضان
تمرین کنیم ترک هرآنچه که درک
دوران ظهور را به تأخیر می اندازد . . .

خدایا کمکمان کن که در این ماه رمضان
تمرین کنیم ترک هرآنچه که درک
دوران ظهور را به تأخیر می اندازد . . .
بسم الرب الشهدا
کاش برگردند...
کاش برگردند یک شب
آسمان مردان خاکی پوش
صبح رویانی که در باران آتش چهره می شستند
بچه های کاروان کربلا در صبح بیداری
بچه های غرب غربت در شب پاوه
بچه های تنگه چزابه
بچه های کربلای ۴
بچه های شلمچه و فکه
بچه های جاده ی ایثار.....
هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره ی خاک میگذرد،
و همه ی آنان تا به امروز مرده اند
و ما نیز خواهیم مرد
و از مرگ ما نیز قرن ها خواهد گذشت ،
خوشا آنان که مردانه مرده اند
و تو ای عزیز! بدان ،
تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند...


او به عشق ولایتـــــــــــ اینطوری با زجـــر نفس ها کشید
حالا تــو ای مدعــی از کجا پیدا شدی و اینطوری طلبــــــ حق میکنی!!!

از شقایق های وحشی باز پرس که محرم اسرار ما هستند . آن ها با تو خواهند گفت که شرط شیدایی حق ، آزادگی است و داغدار بودن و غسل خون . و عجیب اینجاست که چگونه اسرار حق در این صورت های خاکی جهان کثرات ممثل شده است : شقایق را وحشی می خوانند چرا که آزاده است و رنگی از تعلق ندارد . در دشت های دور لابهلای سنگها می روید ، به آب باران قناعت می کند تا همواره تشنه باشد و بسوزد و داغ دلش و گلبرگهای به خون آغشته اش ، راستی که او را به شهید مانند می کند و عجبا از این تمثیل که بجاست !
شهید سید مرتضی آوینی

راوی که یکی از بچه های تفحص پیکر شهداست می گوید: خواندن بخشی از یادداشتهای این شهید 16 ساله برای لحظاتی ما را به فکر فرو برد که کجائیم و چه می کنیم. گناهان یک روز او عبارت بودند از:
• سجده نماز ظهر طولانی نبود.
• زیاد خندیدم.
• هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
راوی در سطر آخر افزوده بود که:
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... !
..............
خدایا ! ما کجاییم؟ پس کی ما بزرگ میشیم ... !
خداوندا در روز جزا شهدا را به فریادمان برسان
خط دوم شکست فرمانده ! احتمال شکست بسیار است /پس مهماتمان چه شدسید؟هیچ امید هست؟بسیار است /روزهـای حماسه و ماسه ، بوی بـاروتــ وام یـک و ژ۳ / داغ سیصد هزار لاله ی سرخ ،به گمانت کم است ؟بسیار است/دهه ی بی هویـت هشـتاد ، بام ها در تصرف بشقاب / داخل آلبومش ولی عطر دهه ی سرخ شصت بسیار است /چهره پشت نقـاب ها خالی ،جیـب ها پر ، خشاب هاخـالی /گرچه دوران جاهلیت نیست ، مشرک و بت پرست بسیار است/ساکنـان حضیـض بالا شهر طعنه اش می زنند گاه امــا / گاهی اوقات دره در اوج است ، ارتفاعات پست بسیار است/دیشب آمد به خواب او سید ، دست او را فشرد با لبــخند/ گفت : من زودتر شهید شدم ، دست بالای دست بسیار است!
